خلاصه ای از اهداف آموزشی کارگاه «سازمانبندی شخصیت در رویکردهای معاصر روابط موضوعی»
خلاصه ای از اهداف آموزشی کارگاه:
«سازمانبندی شخصیت در رویکرد های معاصر روابط ابژه: رشد، آسیب شناسی، تشخیص و طبقه بندی، مداخله»
به شرح ذیل می باشد:
این مدل شخصیت بر مبنای تئوری روابط موضوعی آمریکایی معاصر و توسط اتو کرنبرگ گسترش یافته است. بر اساس این مدل ـ نحوه ای که فرد معمولاً خودش و دیگران را درک کرده و رفتار می نماید ـ ریشه در ساختارهای روانی عمیقی دارد که در واقع شامل تصاویری از خود(self) فرد در ارتباط با دیگران است. این ساختارهای روانی حاوی الگوهای ارتباطی درونی شده، شناخت هیجانی و ارزشهای اخلاقی هستند. مجموعۀ این عوامل در کنار هم چیزی را تشکیل می دهند که همان کاراکتر (character) فرد است و همین کارکتر تعیین می کند که فرد چطور دنیای پیرامون خود را تجربه می کند.
بطور خاص، تعاملات دارای بار هیجانی که بین کودک و مراقبت کنندگان اصلی بصورت یک الگوی تکراری درآمده و در طول زمان تکرار شده اند، منجر به شکل گیری بازنمایی هایی شامل خود و افراد مهم زندگی فرد در ذهن می شود که این بازنمایی ها همان کیفیت هیجانی که در ارتباطهای اولیه تجربه شده اند را نیز به همراه خود دارند. این بازنمایی های خود و دیگران که به این تجارب اولیه و هیجانات همراه آنها مرتبط هستند را اصطلاحاً «دوگانه های روابط موضوعی» می نامند. احساسی که همراه یک دوگانۀ خاص است می تواند یک طیف از عشق شدید تا تنفر شدید داشته باشد. در سالهای اولیۀ زندگی، این دوگانه ها چندان دقیق نیستند و بازنمایی های منطبق بر واقعیت تجربه شده فرد محسوب نمی شوند بلکه معمولاً بصورت هیجانات و تصاویر اغراق شده و شدید می باشند. بنابراین در پاسخ به عوامل برانگیزاننده (وقایع زندگی) فرد خودش و دیگران را در قالب بازنمایی های تشدید شده و ابتدایی درک می کند که با بازنمایی هایی که از خودش و دیگران در صورت مواجهه با یک محرک دیگر دارد ارتباطی ندارند. (بعنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که وقتی دوستش به او لبخند می زند احساس شادی و ارزشمندی دارد و اگر دوستش دیر به قرار ملاقات برسد این فرد احساس غم و بی ارزشی می کند؛ بازنمایی مرتبط به دوست او نیز در موقعیت اول یک فرد دوست داشتنی و در موقعیت دوم یک فرد طردکننده است).
در صورتیکه فرد رشد روانی سالمی داشته باشد، این بازنمایی های اغراق شده و گسسته بتدریج در قالب تصاویر درونی پیچیده تر، دقیق تر و واقعی تری از خود و دیگران بصورت یکپارچه درمی آید. درچنین حالتی است که فرد قادر به درک این موضوع خواهد شد که هر یک از ما دارای جنبه¬های خوب و بد هستیم و ممکن است در عین حال که ویژگیهای خوب خود و دیگران را ارج می نهیم، اما همزمان نسبت به خودمان یا دیگران احساس دلسردی و ناامیدی داشته باشیم. ما یاد می گیریم که تجربۀ عواطف منفی، ظرفیت عواطف مثبت را از بین نمی برد و احساسات ما در ارتباط با دیگران می تواند ترکیبی از احساسات متفاوت باشد (به جای آنکه کاملاً مثبت یا کاملاً منفی باشد).
یک امر ضروری برای سلامت روانشناختی، رشد احساس فردیت است. رشد سالم، منجر به شکل گیری یک فردیت منسجم و یکپارچه می شود که در طول زمان پایدار است و بر اساس خود ارزیابی های واقعی است که در آن عواطف مثبت بر عواطف منفی مسلط هستند و ایگو توان کافی برای مقابله با چالش ها و ناکامی های زندگی را دارد. برای داشتن یک رشد روانی نرمال، بازنمایی های دوگانۀ اغراق شده از خود و دیگران باید در قالب یک تمامیت واحد به یکپارچگی برسد که به یک احساس پخته تر و منعطف از خود و دیگران در دنیا منتهی می شود.
در رشد روانشناختی که منجر به اختلالات شخصیت شده است، درواقع به انسجام رسیدن این بازنمایی های اغراق شده با شکست مواجهه می شود. دوگانه های درونی شده که همراه با عواطف به شدت منفی متفاوتی هستند منفک از یکدیگر باقی می مانند و بصورت مستقل از یکدیگر به حیات خود ادامه می دهندو بنابراین دنیا بصورت کاملاً انتزاعی (در قالب همه یا هیچ) ، م:.7.هم و بدون پیوستگی تجربه می¬شود.
این وضعیت بصورت شدید ی در افرادی با شخصیت مرزی مشاهده می شود، اما در افراد دارای سایر اختلالات شخصیت مانند نارسیسیستیک، پارانوئید و هیستریونیک نیز دیده شده است. نبود یک فردیت منسجم (یک حس پایدار نسبت به خود) بطور کلی منجر به تضعیف ایگو می شود که سبب مشکلاتی همچون ناپایداری احساسی، تکانشگری، عدم تحمل اضطراب و ناکامی، حساسیت بیش از اندازه به طرد شدن و انواع دیگری از سمپتوم های رایج در اختلالات شخصیت محسوب می شود. بویژه، عدم موفقیت در دستیابی به یک حس پایدار از خود و دیگران باعث اغتشاشات شدید در روابط بین فردی می شود. در اختلالات شخصیت خاصی که شدت کمتری دارند، مانند اختلال افسرده – مازوخیستی یا اختلال وسواسی – تکانشی، بازنمایی درونی افراد تا حدودی بهتر انسجام یافته و یک هستۀ اولیۀ حسی نسبت به خود شکل گرفته، اما نبود یکپارچگی بین عناصر اصلی دنیای درونی آنها می تواند منجر به یک سبک شخصیتی غیر منعطف و خشک شود.
سئوالی که در اینجا مطرح می شود آنست که چرا در برخی از افراد این فردیت یکپارچه شکل نمی گیرد؟ در این مدل، ترکیبی از دلایل ارائه شده است. عناصری از سرشت بیولوژیک افراد به همراه عوامل محیطی می توانند در ایجاد این ساختار روانی گسسته نقش داشته باشند.
درنهایت می توان به اینصورت جمع بندی نمود که بازنمایی درونی والدین ارضاء کننده در ارتباط با «خود» ارضاء شده، کاملاً از بازنمایی درونی والدین ناکام کننده در ارتباط با «خود» طرد شده و مستأصل تفکیک شده و جدا هستند. این تصاویر متضاد هر کدام با هیجانات شدیدی درآمیخته اند: بازنمایی نوع اول همراه با هیجانات عاشقانه و بازنمایی نوع دوم همراه با نفرت و بیزاری است. در حالیکه بیمار نسبت به این دنیای دوگانۀ گسسته آگاهی ندارد، عکس العمل هایش در مقابل وقایع، بصورت نوسانی بین دو قطب کاملاً مثبت و منفی ذهن در حال تغییر است. این نوسانات، ناپایداری های شخصیتی بوجود می آورد که ریشۀ سمپتوم های خاص افراد می باشد و از آن میان می توان به این موارد اشاره نمود: آشفتگی روابط بین فردی، ناپایداری احساسی، طرز تفکر سیاه و سفید، خشم و بروز زمینه های تخریب واقعیت سنجی افراد.
*کرنبرگ 2014 *
کارگاه فوق توسط دکتر شیما شکیبا در نخستین کنگره روانکاوی و روان درمانی پویای ایران برگزار می گردد.
مکان: دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
زمان: 19 مهرماه 1393، ساعت 19-17
آخرین نظرات کاربران