منوی برگه ها
منوی دسته ها

ارسال شده در تاریخ 15 نوامبر, 2014 | 0 دیدگاه

چگونه طلاق را پیش بینی کنیم؟-بخش هفتم

چگونه طلاق را پیش بینی کنیم؟-بخش هفتم

ششمین نشانه : خاطرات نا گوار
وقتی یک رابطه در رده روابط منفی جای می گیرد، فقط زندگی مشترک امروز و آینده نیست که در معرض خطر قرار میگیرد، گذشتۀ زوجین نیز در خطر است. وقتی با زوجین مصاحبه می کنم، معمولاً از آنان درباره تاریخچه زندگیشان سئوال می کنم.
بارها و بارها دریافتم زوجهایی که نگرش منفی در آنها، نسبت به یکدیگر و نسبت به ازدواجشان، عمیقاً تثبیت شده است غالباً گذشتۀ خود را دوباره می نویسند. وقتی از آنان درباره دوران پیش از ازدواج و سالهای نخست زندگیشان سئوال می کنم، می توانم احتمال طلاق آنان را پیش بینی کنم، حتی اگر از احساسات فعلی آنها بی خبر باشم.

بیشتر زوجها با امید و انتظارات فراوان زندگی خود را آغاز می کنند و در یک ازدواج موفق آنها با علاقه تمایل دارند که به گذشته خود نگاه کنند. حتی اگر ازدواج آنها کاملاً موفق نباشد، بیشتر به یادآوری نکات خوشایند تمایل دارند، نه مسائل ناراحت کننده. همین امر درباره دوست داشتن یکدیگر نیز صادق است. آنها احساسات مثبت خود را در اوایل ازدواج به یاد می آورند که چطور وقتی به ملاقات هم رفتند هیجان زده بودند، و چه قدر یکدیگر را ستایش می کردند. وقتی درباره دشواریها زندگی خود صحبت می کنند، از مبارزه خود در آن دوران با افتخار یاد می کنند و ایستادگی یکدیگر را در پشت سر گذاشتن مشکلات تصویر می کنند .
اما وقتی ازدواج به خوبی پیش نرود، تاریخچه زندگی مشترک دوباره و بر اساس بدترین وقایع نگاشته می شود. حالا خانم به یاد می آورد که شوهرش 30 دقیقه به مراسم دیر رسید. یا آقا چنان بر روی این موضوع که همسرش در مراسم عروسی با مرد دیگری صحبت کرده است، یا با ساقدوش لاس زده است، تمرکز می کند که گویی درباره همین امروز سخن میگوید ! … نشانه نا مطلوب دیگر به یاد نیاوردن گذشته است ـ چون خیلی بی اهمیت است یا خیلی درد آور بوده است اجازه داده اید که از خاطراتتان محو شود .
پیتر و سینتیا تمام روزهای خود را به مشاجره درباره شستن ماشین یا موضوعات دیگر نمی گذراندند. بدون تردید اگر به آلبوم عکسهای آنان نگاه کنید انبوهی از عکسهای دو نفره و شاد درباره اوایل زندگی مشترک آنها خواهید یافت. اما این عکس ها از ذهن آنان پاک شده است. وقتی از آنان خواسته شد تا درباره روزهای نخست توضیح بدهند، فقط وقایع دوران نامزدی و ازدواج برایشان شادی آور بود ونه دوره های پس از آن! سیننتیا شرح داد که وقتی او در یک فروشگاه سی دی فروشی صندوقدار بود همدیگر را دیدند. سینتیا، نام و شمارۀ او را از روی کارت اعتباری او به دست آورد و تلفن کرد تا بپرسد آیا دیسک هایی که خریداری کرده مورد علاقه اش بوده است یا خیر و سپس نخستین قرار ملاقات را گذاشتند. سینتیا گفت که از همان اول به خاطر اینکه پیتر دانشجو و خوش تیپ بود جذب او شد.پیتر بی اختیار گفت: «فکر کنم علت واقعی این بود که کارت اعتباری داشتم» که کنایه ای به درگیری اخیر آن ها دربارۀ موضوعات مالی بود.ظاهراً برای پیتر به یاد آوردن علت جذابیت سینتیا در نخستین ملاقات، دشوار بود. او گفت «خب…(مکث طولانی) صادقانه بگویم که نمی دانم، هرگز سعی نکرده ام فقط یک عامل را برای آن ذکر کنم، فکر کنم تقریباً برایم خطرناک خواهد بود»


وقتی دربارۀ اوقات خوشی که در گذشته داشتند از آنان سئوال شد، به دشواری چیزی به یاد می آوردند که سینتیا از پیتر پرسید:«به پیک نیک یا جایی شبیه به آن نرفتیم ؟» و پیتر با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت. وقتی آنان از تصمیم خود برای ازدواج سخن می گفتند نیز همین احساس خلاء وجود داشت. پیتر گفت «فکر میکردم این کار روابط ما را مستحکم تر می کند مانند پیشروی منطقی به مرحلۀ بعد بود، دلیل اصلی این بود». او به یاد آورد که در یک رستوران با بستن حلقه ی نامزدی به روبان سفیدی که به دور یک دسته گل رز سفید پیچیده شده بود، از او درخواست ازدواج کرد. این مایۀ امیدواری بوده تا اینکه او با لبخندی غمگینانه اضافه کرد: «هرگز آن روز را فراموش نمی کنم، او حلقه را دید کمی لرزید و به من نگاه کرد و پرسید به نظرم منتظر هستی ؟ این چیزی نبود که من منتظرش بودم» پیتر رو کرد به همسرش و گفت: «تو بدون هیچ لبخند یا خنده ای این حرف را زدی،کاملاً بی روح و بی احساس مانند یک آدم کودن!»
سینتیا به سستی و کشدار پاسخ داد : «اوه نه!…»
این تصویر بهتر نشد.پیتر در روز عروسی ذات الریه و تب بالایی داشت. خاطرۀ دیگر او از این روز، به جز احساس بیماری، سوار شدن لیموزین با سینتیا و ساقدوش بود. دوستش ضبط صوت استریو را روشن کرد و خواننده با صدایی بلند آواز می خواند. سینتیا احساس دل آزردگی خود را به یاد می آورد که همه با قاشق خود به لیوان های خود میزنند تا اورا متوجه سازند که سینتیا را ببوسد و به یاد می آورد که «من واقعاً دلخور شدم». در جمع بندی از روز ازدواجشان، پیتر گفت «این اولین تراژدی بود» سینتیا در موافقت، با دل شکستگی لبخندی زد.
علت آن که سینتیا و پیتر خاطرات تحریف شده و بدی دارند این است که نگرش منفی میان آنها چنان شدید است که اختلافات آنها مانند سنگ شده است، وقتی چهار مهاجم به خانه حمله می کنند به روابط آسیب می رسانند، منفی گرایی به چنان سرعتی رشد می کند که هر کاری که زوجها انجام دهند یا حتی قبلاً انجام دادند صورت منفی به خود می گیرد.

در یک ازدواج موفق، اگر شوهر قول بدهد لباس های همسرش را از خشکشویی بگیرد اما فراموش کند، همسرش فکر می کند خب، تازگی ها دچار استرس زیادی بوده و احتیاج به خواب بیشتری دارد، او به صورت گذرا به خطای شوهرش توجه می کند و آن را به یک موقعیت خاص نسبت میدهد. در یک ازدواج ناموفق احتمالاً به فکری مانند این منجر میشود که «او همیشه اینقدر بی ملاحظه و خود خواه است». به همین سان در یک ازدواج موفق، یک رفتار عاشقانه، مثل بوسه ای که مرد پس از یک روز کاری از همسرش دریافت می کند، نشانۀ محبت و توجه او قلمداد می شود. اما در یک ازدواج ناموفق همین رفتار ممکن است باعث این فکر در شوهر شود که: « چی ازم میخواد؟»
این درک تحریفات نشان میدهد که چرا یکی از شوهرهایی که در تحقیق ما شرکت داشت، وقتی همسرش ،لسلی، برایش هدیه میخرد او را در آغوش می کشد، یا حتی به او تلفن می کند به دنبال انگیزه های نهفتۀ او می گردد. هرزمان که دیدگاه خود را از ازدواجشان دوباره مطرح می سازد،سناریویی بسیار منفی از کار در می آید. وقتی مشکلی پیش آید، با جدیت احساس حق مداری و برآشفتگی می کند. افکار منفی او دربارۀ لسلی به تداوم پریشانی او کمک می کند.به محض ایجاد درگیری میان آنها، غرق در پیشانی می شود، توقعات منفی در لسلی در روابط آنها عادی شده بود و سرانجام هم از یکدیگر جدا شدند.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

معادله امنیتی * Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.